دل نوشته های یک دیونه

به یاد نفرت انگیزترین مرد زندگیم

ببخش

در وجودم کسی هست !

به وسعت تو ....

که

هر شب موهایش را شانه میزند

و هر شب یاد آخرین نگاه تو...

آوار میشود...

بر تنهاییم!

بر بی کسی این اتاقم...

و من با خودم فکر میکنم

حریمِ کدامین خیال را شکسته ام

که اینگونه حقیقت میشوی در باورم؟

باور کنی یا نه

باشی یا نباشی

دوستت دارم

فرقی نمیکند خیال باشی

آرزو باشی

یا عکسی در قابِ این مانیتور

در این دنیای مجازیِ پر از مجازات

فرقی نمی کند که شعرِ کدام شاعر را میخوانی

فرقی نمیکند که میشناسی ام

یا اینکه من تو را میشناسم

فرقی نمیکند که روی نیمکتی دو نفره نشسته باشیم

فرقی نمیکند که لبخندت سهم من بود یا دیگری

فرقی نمیکند که خوشحال بودیم یا ناراحت

همین را میدانم که دوستت دارم

و تو میشوی شروعِ حرف زدن

خودخواهی ام را ببخش

ببخش که تو را هرشب به خواب میبینم...

ببخش که واژه به واژه ی شعرم از تو داد میزند

ببخش که عاشقت هستم...

[ ] [ ] [ دیونه ] [ ]